چگونه بازیگر شدند؟(حامدبهداد)
تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
چگونه بازیگر شدند؟(حامدبهداد)
نظرات
                                 چگونه بازیگر شدند؟
 تدوین نوشتار:مهردادمیخبر                                                       (حامد بهداد)
منبع:ویکی پدیا.www.parsine.com
زین پس برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارخواهم داد و امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
                                                                                                                                                                                                                    مدیر سایت
****************************************************
 

یک بیوگرافی کوتاه از او...

حامد بهداد زادهٔ مشهد است. او دوران کودکی و نوجوانی‌اش را به ترتیب در شهرهای مشهد، تهران و نیشابور زندگی کرده‌است و در دوران دبیرستان دوباره به همراه خانواده‌اش به مشهد بازگشته‌است. او دارای تحصیلات لیسانس بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی تهران است. وی برای نخستین بار با فیلم آخر بازی به سینمای ایران معرفی شد و برای آن کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر شد. وی بعدها در قالب نقشهای مکمل بازی‌های به‌یادماندنی در سینمای ایران ارائه کرد. او در فیلم «روز سوم» (محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۵) در نقش یک افسر عراقی که در بحبوحه محاصره خرمشهر عاشق دختری خرمشهری می‌شود، ظاهر شد و برای دومین بار پس از «آخر بازی» کاندیدای سیمرغ بلورین از دوره بیست و پنجم جشنواره فیلم فجر شد. بازی او در روز سوم بسیار چشمگیر بود و نظر همه منتقدان و سینماگران را به خود جلب کرد. موفقیت بهداد در فیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر نداره» به کارگردانی بهمن قبادی، موجب راه‌یابی او به جشنواره فیلم کن شد. او در سال ۸۹ با نقش‌آفرینی در فیلم «جرم» به کارگردانی مسعود کیمیایی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل را از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. او در طول فعالیت هنری‌اش امکان همکاری با بسیاری از کارگردانان بنام سینمای ایران از جمله ناصر تقوایی، عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و... را داشته‌است که ه برخی از این همکاریها به دلایل مختلف هیچ‌گاه به اکران نرسیده‌اند. او همچنین از شاگردان حمید سمندریان بوده‌است. وی به عنوان خواننده میهمان با گروه موسیقی دارکوب به سرپرستی همایون نصیری همکاری می‌کند و در چند آلبوم و کنسرت این گروه حضور داشته‌است.

...وچیزهائی از زبان خودش

باور کنید یا نه به آن آسانی که من و شما فکر می‌کنیم نیست؛ یعنی اصلا آسان نیست. خیلی هم سخت است. درخشیدن، مطرح شدن، ستاره بودن، محبوبیت، پرطرفدار بودن یا هر چیزی که شما اسمش را می‌گذارید یک شبه و یک روزه اتفاق نمی‌افتد. به قول آن دیالوگ معروف فیلم «شب یلدا»:« همه چی برمی‌گرده به قبل، قبل و قبل ترش.» قبل و قبل و قبل‌تر از آن روزی که ستاره‌ای برای اولین بار دیده می‌شود.

رامبد جوان من را به سینما آورد

رامبد از اول خلاق بوده است. عامیانه بخواهم بگویم این است که رامبد گوشت شیرین است و خلاقیتش فقط به بازیگری و کارگردانی برنمی‌گردد. او حقیقتا زندگی کردن را بلد است، او بلد است همراه باشد و همکاری کند، من الان خیلی چیزها از او یاد گرفته‌ام. واقعا رامبد به من یاد داد که در یک فضای حرفه‌ای با همکارانم چطور رفتار کنم؛ چطور برخورد کردن، چطور صدای‌شان زدن و چطور از یک راه درست و سالم دیگران را به خدمت گرفتن را از او یاد گرفتم. دوستی من و رامبد از آنجا شروع شد که من در آن ایام در شرکت تبلیغاتی رامبد به نام «زیتون» کار می‌کردم و کمک دستیارش شدم. رامبد من را به خانه‌اش می‌برد، خانه‌ای که او در کنار پدرومادرش زندگی می‌کرد. عکس من روی آینه اتاق رامبد بود و حتی آنجا جایی برای خوابیدن داشتم، غذا برای خوردن داشتم چون من آن زمان دانشجو بودم و رامبد در حق من برادری کرد.



او مرا به سینما آورد و دست مرا گرفت. به رامبد نقشی در فیلم «آخربازی» همایون اسعدیان پیشنهاد شده بود. او من را به جای خودش معرفی کرد. فیلمی که من به خاطرش کاندیدای دریافت سیمرغ بازیگری شدم. او مرا وارد سینما کرد یعنی دست مرا گرفت و گفت خانم‌ها و آقایان اینک حامد بهداد. همایون اسعدیان می‌گفت: «مفتخرم که حامد بهداد را ما به سینما معرفی کردیم.» بله این قشنگ است. تو باید حق مطلب را ادا کنی، تو باید این فرصت را به دیگران بدهی که به تو افتخار کنند، به تو تکیه کنند، اسم تو را بیاورند و خجالت نکشند.


بازیگر موجود بدبختی است

بازیگر موجود بدبختی است. شغل خودم بازیگری است، ببینید میل به بازیگری از چند عقده و دلیل به وجود می‌آید، من بزرگ‌ترین سؤالم در این مورد را از آقای سمندریان پرسیدم و بهترین جواب را گرفتم. به او گفتم که استاد، بازیگری چیه؟ ایشان جواب داد: «نمی‌دانم ولی انگار یک روح دیگری در تو فرود می‌آید و تو ارواح دیگری را تجربه می‌کنی، علت‌های مختلفی را می‌فهمی، یک آدم دیگر و شرایط دیگر را زندگی می‌کنی، تبدیل به آدم دیگری می‌شوی که هوای دیگری را نفس می کشد.» فقط حمید سمندریان می توانست این جواب قانع‌کننده را بدهد و من متوجه منظورش بشوم. من مدتی شعر نوشتم اما شعرها خوب از آب درنیامد. ساز یاد گرفتم و شروع کردم به مطالعه و در کنارش نقاشی و چند کار دیگر کردم. من زحمت زیادی کشیدم که به شرایط سالم‌تری درون خودم برسم. اگر شرایط اهانت‌آمیز نباشد حال من خوب می‌شود. فقط می‌ماند یک مقدار خودخواهی و سوءاستفاده که اصولا ما ناخودآگاه نسبت به هم داریم. آنجاست که ممکن است آن بخش بد ذهنم بخواهد شروع کند به خودنمایی یا هتک حرمت کردن و مشکل آنجاست که باید حل شود.
 
 
علائم حیاتی من

آدمی جدی هستم اما در فضاهای خاصی. درست در دل همان لحظه که جدی هستم خیلی راحت شوخی می‌کنم چون اگر شوخی نکنم و راحت نباشم سقوط می‌کنم و برای اینکه سقوط نکنم دست و پا می‌زنم و اینها کمک می‌کند که علائم حیاتم از بین نرود. من از اینکه ضربان قلبم پایین بیاید می‌ترسم، از این تنهایی و از آرامش بیش از حد میترسم. جدیت من در چیزهای دیگری است و شاید بیشترش تظاهر باشد. یک غلو یا یک جلد است که خودم انتخاب کرده‌ام وگرنه این جدیت و راحتی با هم همزمانی دارند، رفتارهای من همیشه به شدت مورد انتقاد قرار گرفته می‌شود شاید به این دلیل است که من در بعضی چیزها اعتماد به نفس کافی ندارم. مثلا اصلا نمی‌دانم چرا در بعضی از مراسم مرا صدا می‌زنند و می‌گویند بیا، به من چه؟! در چنین مواقعی بدن من شروع می‌کند از خودش عکس‌العمل نشان دادن؛ عکس‌العمل‌هایی که از قبل طراحی نشده.


 
دلم می‌خواهد به کما بروم

اصلا نمی‌دانم دارم چه کار می‌کنم، رشد من دیر دارد اتفاق می‌افتد، عضله‌های ذهن من هنوز قوی نشده‌اند، دلم می‌خواهد یک سطل زباله وجود داشت که یکسری از اطلاعات و داده‌های ذهنم را درون آن می‌ریختم. انباشته‌ها و خاطره‌های زشت و بدی را که فقط اذیتم می‌کنند، من اینها را کجا بریزم؟ چطوری پاک شان کنم؟ چیزی به نام « restart » وجود ندارد و هیچ فرصتی برنمی‌گردد. شاید باید به کما بروم. داستان‌ها و فیلم‌های زیادی را دیده‌ام که شخصیت آن در آستانه خودکشی دچار یک تحول عجیب شده و زمان برایش کند می‌شود و هویت ظاهری زمان رنگ می‌بازد و شخصیت با یک ریتم دیگری که در واقعیت وجود ندارد یکی می‌شود و دریچه‌های ذهنش باز می‌شوند و ناخودآگاهش به او یک فرصت جدید می‌دهد. زندگی شاید حقیقتش را در آستانه مرگ به آدم نشان بدهد.
 
 
می‌خواهم به این ویرانه رسیدگی کنم

جایی از وجود من ویران است؛ می‌خواهم به آن ویرانه رسیدگی کنم. بازیگری برای این بود که کمی شهرت، کاذب یا واقعی، از شغلی که اعتبار می‌دهد، داشته باشم و همیشه از صمیم قلب از خدای بزرگ به خاطر آن چه بهم داده و حتی آن چیزهایی که بهم نداده، شکرگزارم . الان باید بنشینم و عمیقا فکر کنم. هربار که در کارم اضطراب و استرس را به معرض نمایش می‌گذارم، بعدها می‌فهمم که همان مقدار هورمون در من ترشح شده که انگار آن استرس به صورت واقعی برمن وارد شده درصورتی که من آن را تخیل کرده‌ام و تصویر ساخته‌ام.
 


به رامبد گفتم دیگر بهترین دوست تو نیستم

همیشه خیلی از رفتارهایم را با رامبد بررسی می‌کنم، حتی همین چند روز پیش در مورد یک کار با او مشورت کردم. یک‌بار احساس کردم، دیگر مثل قبل با هم دوست و رفیق نیستیم و به او پیامک دادم که می‌دانم دیگر بهترین دوست و رفیق تو نیستم و می‌دانم که فلانی را از من بیشتر دوست داری. پس از این به بعد رفتارم را بر این اساس تنظیم می‌کنم. در جواب این پیامک من او جواب داد که احمقی اگر فکر کنی که بین دوست‌هایم کسی را به اندازه تو دوست داشته باشم و باز من جواب دادم: پس من رفتارم را براساس آخرین پیامک تو تنظیم می‌کنم.



شما رامبد را نمی‌شناسید، شما نمی‌دانید پشت این همه طنز و آیتم‌های هوشمندانه و شوخ‌مندانه و طنازی یک آدم جدی وجود دارد. توفیق الکی به دست نمی‌آید به خصوص در این مملکت؛ جدیت، پشتکار و همت می‌خواهد. او اگر به اینجایی که هست رسیده زحمت کشیده، توهین شنیده و هزاران مورد دیگر. من دیده‌ام که دیگران در برخورد با او چه احترامی می‌گذارند. او آدم عجیب و غریبی است، من اصلا مثل او نیستم. من حوصله این را ندارم که وقتم و رفاقتم را با آدمی بگذارنم که من دهنده باشم اما رامبد دهنده است؛ صرفا گیرنده نیست
 

 

 


تعداد بازدید از این مطلب: 5134
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 9 بهمن 1393 ساعت : 9:4 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 399
:: باردید دیروز : 1043
:: بازدید هفته : 1988
:: بازدید ماه : 29781
:: بازدید سال : 155546
:: بازدید کلی : 658900
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.